ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
ســرروی شانه هایم بگـــذار و آرام بگــو
:
"دوستـــت دارم "
از چه می ترسی عشقـــم ؟!
فـــــردا دوبـــاره میتوانــــــی انکـــــار کنـــی !!!
گــاهے خــیـــال مــے کــنــم
خــدا روےِ لــحــظـﮧهـــایــش قـــیــمـت گــذاشــتـــﮧ اســت ...
خــیــلــے از شــبهــا ارزانــےِ خـــودش !
امـــآ...
یــک شـبهـایــے هـســت
کــﮧ بــراے مــטּ زیــادے گــراטּ تــمــام مـے شـود!
کلید هایم از جیب م می افتند.
..کیف پول م را گم می کنم...گوشی ام را جا می گذارم
و عجیب که تو را _که نیستی _ می برم با خودم
در جیب م...در کیف م...در دل م
خدایاقربوטּ دستت میشــﮧ بگـﮯ دکمــﮧکنسلش کجاست؟ به اندازه کافـﮯ بدبختـﮯ دانلود کردیم. بســﮧ دیگـﮧ..:ا
از بام جهنم خودمان بهشت دیگران را میبینیم...
آتش دوزخ باشد !
شراب باشد
تو کنار من باشی
و شیطانی که گولمان بزند .....
شب که شد
از بام جهنم خودمان
بهشت دیگران را میبینیم
من زنم
وقتی خسته ام...وقتی کلافه ام...وقتی دلتنگــــم...
بشقاب ها را نمیشکنم
شیشه ها را نمیشکنم
غرورت را نمیشکنم
دلت را نمیشکنم
در این دلتنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد...
این بغض لعنتی ست!
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه ی خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه ی خویش
از خدا پرسیدم:خدایا چه چیزی تو را ناراحت میکند؟خداوند فرمود:هر وقت بنده ای با من سخن میگوید چنان به حرف های او گوش میدهم که گویی به جز او بنده دیگری ندارم ولی او چنان سخن میگوید که گویی من خدای همه هستم جز او
جایی در دلم برای کینه و نفرین نگذاشتم...
به دلم گفته ام:
با تمام شکستگی ات فراموش نکن این را که...
"روزی شادیش آرزویت بود".....
باران که می بارد
باید آغوشی باشد
پنجره نیمه بازی
موسیقی باران
…بوی خاک
…سرمای هوا
گره کور دست ها و پاها
گرمای عریان عاشقی
صدای تپش قلبها
باران که می بارد باید کسی باشد…
دلـــــــتَنـــــگت می شوم...
چــــــشمانم را روی هـــــم می گــــذارم
بـــــــلکه یادت را فـــــراموش کنم...
تــــــو بگو دلــــــکم
مگر می شـــــــود یـــــک عــــــمر را فراموش کــــــرد؟!
سـפֿـت استــ ؛ פֿـیـلی سـפֿـت !
وَقتـﮯ بـِבانـﮯ او ڪُـפׅـای زندگـﮯ توست ،
امــــا نـَבانـﮯ تو ڪـפׅـای زندگـﮯ او هستـﮯ !
aalii bud golam..mese hamishe...;)
از دیگران شکایت نکن ، خودت را تغییر بده چرا که برای محافظت از پای خود پوشیدن یک دمپایی آسان تر از فرش کردن کل زمین است !
وقــتــﮯ مـهـربـانـیــﭟ از دور
اینـﻖـدر نــزدیـــڪ اسـت
حس میــــڪـنــم
جــغــرافــیــا
یـــڪ 【 دروغ 】 تـاریـخـیـسـت
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥alone♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
آهای کافه چی!♥
از ما ک گذشت اما هرکه تنها آمد اینجا مپرس چه میل داری؟تلخ ترین قهوه دنیا را برایش بریز،آدمهای تنها مزاجشان ب تلخی ها عادت♥
دارد!♥
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥alone♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
بــــــــــــــــــــرای داشتنت همه قلب ها کمه ،
جادوی بــــــــــــودنت مرگ هر چی غمـــــــه ...
✔نـِـمیدانـَـم چـِـرا ؟!؟
ایـלּ روزها ...
در جـَـواب هـَـرکـِہ از حالــَـم میپُرسـَـد
تا میگویـَم " خــ ـ ـ ـوبـ ـ ـَـ ـمـ ـ ـ "
چـَشمانـَـم خیس مے شَوَد...
نگـاه که هرزه بـاشد ،
حجاب هم که داشـته باشـی
آنطـورکه مـی خواهـند تورا تصـور مـی کـنند ...
پــس فکری به حال مغــزهای فاحشـــه کن ؛
نهحجـاب ِ مـن
نگـاه که هرزه بـاشد ،
حجاب هم که داشـته باشـی
آنطـورکه مـی خواهـند تورا تصـور مـی کـنند ...
پــس فکری به حال مغــزهای فاحشـــه کن ؛
نهحجـاب ِ مـن
•◕✖▒من در این دلواپسـے ها نشسته ام تنها
•◕✖▒مـے خواهم با تو سخن بگویم
•◕✖▒مـے خواهم باز چهره ات را با همان لبخند کودکانه ببینم
•◕✖▒مـے خواهم هر چه انتهایش به اسم تو و یاد تو ختم مـے شود
•◕✖▒شعر هایم ناتمام ماندند
•◕✖▒اسیر دلتنگـے شدم من
•◕✖▒و خواب مرا به رویاـے با تو بودن مـے رساند
•◕✖▒کاش خیابان هاـے شلوغ سهم ما نبود.
•◕✖▒اما..غصه اـے نخواهم خورد...
•◕✖▒اشکهایم را برای شانه هاـے تو ذخیره خواهم کرد
•◕✖▒حرف هاـے ناتمامم را به روـے دیوار قلبم حک مـے کنم
•◕✖▒و با دیدنت همه را تکمیل مـے کنم
سلام گلم مرسی از تبریکت بازم سر بزن
سلام با اجازه لینکتون کردم
خــــــدایــــــا
دلــــــم را آنانی میشــــــکنند
که هرگز دلــــــم به شکستــــــن دلشان راضــــــی نمی شود
pas han senim
× دلــ ــ ـمـ × یڪـ چتــر مے خواهـد
و خیـابــانے بــِ درازاےِ تنـہـاییــم
ڪـِ [ بـغـضـم ] را زیـر آטּ قـدم بـزنـم
شــایـد (!) ڪسے بے چتــر
در انتــہـاےِ خیابــاטּ / دلــش / گـرفـتـہ باشـد . .
دلـــــم گـــــرفتـــــه
بــــه شعـــــرام اعتـــــراض میکنـــــــم
کـــــه نبـــــودنتــــــو داره بـــــه رخ تنهــاییــــام میکشــــه
بـــــه سیگـــــار اعتـــــراض میکنـــــــم
بــــه قهـــــوه هــــایـــــی کــــه یـــــه نفـــره نـــــوشیـــدم
نمیـــــدونــــم ؟
نمیـــــدونــــم ؟
ایــــــن روزا بــــد ســــر درد ارزوهــــامـــــو دارم
دلـــــم گـــــرفتــــه
میـــــــدونــــــم
ایــــــــن دردایــــی کـــــه مــــن میکشــــــــم
تقصیــــــر کســــــی نیســـــت
نمیــــــــدونــــــم کــــه اینـــو میـــدونـــــی یــــا نـــــه ؟
هیچــــــی هیچــــــــی
حــــریــــف درد تنهــــایــــی نمیشـــــه
هیچـــــــی حتــــی ایــــن قـــــرصــــــا مــــورفینــــا
یـــــــه راه دارم امــــــــا
میــــــدونــــــی چیــــــه ؟
پـــــاهـــــامـــــو دراز کنــــــم خــــوب خــــــوب کنـــــار تنـــهاییــــم
عکســـــــای مشتـــــرکمــــــون
و بــــــاز یـــه قهــــوه ی تلـــخ یــــه نــفره
بــــــازم مـــــن و تنهـــــایــــی
تنهـــــای تنهــــــا
سیـــــــــگارم کام میدهد
تاصبح پیرهن سفیدش رابرایم میسوزاند
ومن ازلبانش بوسه هامیگیرم
چه لذتی دارد این عشق بازی
او ازجان مایه میگـــــذارد ومن ازعـــــــمر...
دیـگر بـه هـــواے ِ نـــازَت ،
هـیـچ مـــردے
ســر بـه بــیـابـان نـمے گـــذارد !
ســاده اے لــیـلے جـــان !
ایــنـجــا مـجــنـون هـــا
بــا یـک کـلیک
روزے هــزار بار عــاشـق مــے شـــونــــد ![
دلـمـ بـوســہ مـیـخـواهـد
بوســـہ اے بـا طعـم,مــرگ
بـوســـہ اے بــا طـعـم
یــک خــواب هـمــیشـگـــے
عقده های نوجوانی...!
مادر تمام زندگی اش
سجاده ای ست گسترده
در آستان وحشت دوزخ
مادر همیشه در ته هرچیزی
دنبال جای پای معصیتی می گردد
و فکر می کند که باغچه را کفر یک گیاه
آلوده کرده است...
قصه نمی گفت مادر بزرگ ،
تو را می گفت ، که روزی از دورها می آیی .
مُرد ، پیر شدم ... نیامدی .
کاش قصه می گفت مادر بزرگ !
کاش می شد...
یک لحظه جایمان را با هم عوض کنیم...
شاید تو می فهمیدی چقدر بی انصافی
و من می فهمیدم چرا؟
من از بابت نداشتن تو
تا ابد
به خودم بدهکارم...
دیگر خیلی دیر شده
و هیچ چیز بدتر از
خیلی دیر نیست...
برگرد و از اول برو . . .
چشمانم پر از اشک بود؛واضح ندیدمت . . .
باورم نشد
بودن با کسی که دوستش نداری
و نبودن با کسی که دوستش داری
هر دو رنج است . . .
منــ
باز مانده ی یکــ قصه امــ . . .
همآن "یکی" کهـ نبود
تو میدآنیــ
از مرگــ نمیترسمــ
فقط حیفــ استــ
هزار سآل بخوابمــ
و خوابــ تو را نبینمــ...
دلـمـ بـوســہ مـیـخـواهـد
بوســـہ اے بـا طعـم,مــرگ
بـوســـہ اے بــا طـعـم
یــک خــواب هـمــیشـگـــے
چقدر نیستیــ
حوصله اتــ از این همهــ نبودنــ
سر نمیــ رود ...!!
دلمــ بهانهـ تو را دارد
تو میدانیـ بهانهـ چیستـ ؟!
بهانهـ همانـ استـ که شبــ ها،
خوابــ از چشمــ خیسـ منـ میـ دزدد
بهانهـ همانـ استــ که روزها میانـ انبوهیـ از آدم ها،
چشمانمـ را پی تو میـ گرداند
بهانهـ همانـ صبریستــ
کهـ به لبانمـ سکوتــ می دهد
تا گلایه ایـ نکنمـ از نبودنتــ...
سلام مهربان
چه خوب بود
اگر بین من و تو
نه رودی بود و نه کوهی
و نه سایهی هیچ ناامیدی
و نه هیچ آفتاب تند سوزانی
بین ما فقط راهی بود
هموار
و صاف
و روشن
که قلبهای ما را به هم میپیوست
که تنهای ما را به هم میپیوست
ولی دیگر مرا امید رفتن به چنین راهی نیست
و چشمم از دیدن پستی و بلندی
راهها و ناهمواریهایشان
فرسوده است
گامهایم از رفتن در تاریکی
به ستوه آمدهاند
تنم آرزوی فراموشی را دارد
ولی هنوز قلبم چون شمعی میسوزد
و من برین کوره راههای ناهموار
به امید دیدار تو
روان هستم
بعضی از آدما ” خوب نمی بینن ” اما بدتر از اون اینه که: بعضی دیگه ” خوبی رو نمی بینن..
منم همینطور
عاشق همچین ترانه هام.......
وقتـــــی به عقب بر میگردی ؛
متوجه میشی که جــــــای بعضیا ،
الان که تو زندگیت خالــــــی نیست هیـــــچ …
اون موقعشم زیـــــــــــادی بوده … !!!
آره خودشه قشنگه؟
✔ایــטּ روزهـــا ،
از سَـنـگ شُـــدَنـَم حـَـرف مـے زَنــَــند
سَنـگے کـِـہ
بـَـــراے ِ تــُـو
از هَر خاکے
خــاکــے تـــَـر استـــــ . . .!✔
آدم ها تنها که نباشند ، می روند …
تنها که می شوند ، برمی گردند …
وقتی که برگشتند تنها لایق یک جمله اند : “هِررررری
شاید آرام تــر می شدم
فقــط و فقـــط…
اگر می فهمیدی ،
حرفهایم به همین راحتــــی که می خوانی
نوشته نشده اند
آره
یا با گوگل کروم بیا
یا اکسپلورر
مرسی,مگه میشه پخش نکنه!!!!!!!